جمعه ای برای دیدن روسری ترکمن و مانتوی گل گلی
تولد یک پروانه در جمعه های کسل و خسته تهرانی ها، کم از تولد نوزادی زیبا در خانواده ای پیر نیست. تولدی که صبح های جمعه خیابان جمهوری را پر از صدای تار، گیتار و آکاردئون و حرکت می کند، حرکت پاهای مردمی که صبح تعطیل از خواب بیدار می شوند تنها به شوق دیدن یک روسری ترکمنی، یک پارچه گل گلی رنگی و یک سری پارچ و لیوان قلمکاری اصفهان و.....
خبرگزاری میراث فرهنگی – گروه میراث فرهنگی- «جمعه بازار»، اگر از دیر باز برای شهرهای شمالی ایران نامی آشنا بود، تا هفت سال پیش برای تهرانی ها معنای خاصی نداشت.
تا اینکه از سال 1384، تعریف «جمعه بازار» در پایتخت با پارکینگ پروانه یکی شد و پدیده اجتماعی جدیدی به دنیا آمد که بازار داغ پاساژگردی جمعه ها را تخته کرد!
از آنجاییکه پایتخت نشینان همواره سازهای مخالفی برای زدن دارند، مفهوم جمعه بازار نیز در تهران وارونه شد. اگر در سایر شهرها جمعه بازار، محلی برای فروش محصولات بومی و محلی است. در این «جمعه بازار» محصولات بومی و محلی فروخته نمی شود. اما می توان تک و توک جا پای هنرهای سنتی را در میان بساط فروشنده ها دید. پارکینگ پروانه، جایی برای فروش یک روزه فروشنده هایی است که از سراسر ایران می آیند و محصولاتشان را می فروشند و می روند.
اما پارکینگ پروانه کجاست؟ پارکینگ پروانه واقعا یک پارکینگ است! یک مجموعه 3 طبقه بزرگ است که در چهار راه استامبول قرار گرفته در خیابان جمهوری .
شهرداری این پارکینگ را جمعه ها به فروشندگانی که دارای اجناس قدیمی هستند یا اندکی هویت تاریخی دارند یا محصولی هنری، اختصاص می دهد! اقدامی که گویا در پس آن تفکری ناب وجود داشته که این روزها از برخی از مسئولان شهری بعید به نظر می رسد!
پارکینگ پروانه از ساعت 9 صبح آغاز می شود تا 5 بعد از ظهر، هر بخش این پارکینگ برای فروشنده ها یک قیمتی دارد. اگر در بخش ورودی باشد برای یک ساعت 20 هزار تومان اجاره داده می شود.
اما فروشندگانی که در طبقه سوم هستند، برای یک متر در حدود 5 هزار تومان اجاره می دهند.جالب اینجاست که فروشنده های پارکینگ پروانه هیچ شکایتی ندارند. برخلاف بازارهای بهاره و صنایع دستی که گاه و بیگاه در سطح شهر زده می شود! فروشنده ها از وضعیتی که اینجا دارند اظهار رضایت می کنند!
فروشنده های جمعه بازار به استثنای جوانانی که از شهرستان می آیند و دانشجوهای هنر جوان که کارهای دستی خود را در قالب انگشتر و گوشواره و عروسک به اینجا می آورند، بقیه ژانرهای نوستال عجیبی دارند، هر کدام از آن ها عتیقه ای هستند با چهره های خسته، چروک خورده، موهای بلند، دستبند طلادار و سیبیل های از بناگوش در رفته! همین ها هستند که در بساطشان، قفل، کلید، ساعت،صندوق، ابزار دریایی، صفحه های گرامافون و صندلی لهستانی، قالی قدیمی، قاشق نقره، آفتابه مسی و آلبوم های تمبر قدیمی ... پیدا می شود!
اما نکته اینجاست که وقتی جمعه می شود و تهران خالی و خلوت است و کسی معمولا حس بیرون آمدن از خانه ندارد. چه می شود که از هر گوشه تهران، زن و مرد و پیر و جوان راهی مرکز شهر می شوند. در حرکت پاهای آن ها به سمت پارکینگ پروانه تشنگی عجیبی وجود دارد که هر بیننده ای را به فکر فرو می برد. چرا؟
به نظر می رسد که تنها خواسته و انتظار این آدم ها از جمعه بازار تهران، دیدن چند تکه شیء قدیمی و نوستالژی است. اشیاءای که دیگر از سطح شهر پاک شده و کمتر به چشمشان می خورد اما در ناخوداگاهشان حس و کشش غریبی به آن دارند.
چهره های مشتاق و شوری که در این جمعه بازار است. حکایت بچه هایی است که وارد شهربازی شده اند و از شوق نمی دانند که به کدام طرف باید بروند. تنها خواسته این آدم ها این است که یک روسری گنبدی ببینند، یک قالیچه ترکمن. یک سوزن دوزی چابهاری. یک سنگ قدیمی. یک صندلی کار چوب. یک دست لیوان شیشه ای . یک پارچ و سینی قلمزنی اصفهان یا حتی یک مانتوی ساده با پارچه گل گلی.
کافی است که به چهرهها ها موقع خرید و فروش نگاه کرد. همه ساعت ها می ایستند و به کارهای چوبی و قلمزنی ها و پارچه و ... خیره می شوند. انگار تا ابد وقت دارند که برای خرید یک جفت گوشواره نقره با شیشه های رنگی چانه زنی کنند. هستند آدم هایی که پای بساط نقره فروش ها می نشینند و بلند نمی شوند و ....
گاهی شور را می بینی در چشم جوانان کم سن و سال ترکمنی که دل بسته اند به جمعه های پارکینگ پروانه، به نظر می رسد که سود به دست آمده در این چند ساعت جمعه ها خیلی بیشتر از یک هفته کار کردن در شهرشان است. برای همین صبح های جمعه با هزار امید و آرزو راهی تهران می شوند و تا در میان شور و نشاط مردمی که برای خرید به این جمعه بازار می آیند، کسادی بازار هفته گذشته را فراموش کنند.
چند سالی است که مانتوهایی با پارچه های گل گلی ارزان که ریشه در لباس های ترکمنی و شمالی دارد، در جمعه بازار فروخته می شود، روح تازه ای به مدل های تار و تیره مانتوها بخشیده.
به نظر می رسد که این مانتوها بیشتر از پروژه های پر زرق و برق و گران قیمت با هزینه های کلان جشنواره مد و لباس موفق بوده است.
شادی این پارکینگ اینقدر زیاد است که می تواند جمعه های کسل را هوای تازه ای ببخشد.
شاید اگر در این پارکینگ صنایع دستی چینی، پاکستانی و حتی نپالی با کیفیت بد وجود نداشت، اگر طرح های فیل هندی ارزشش بیشتر از طرح های ترکمنی نبود، اگر قیمت اشیا قدیمی اینقدر نجومی و بی نظم و قاعده بالا نبود و اگر کارهای دستی تمام شهرهای ایران می توانست راهش را به این بازار پیدا کند، جمعه بازار تهران، بازاری کم نظیر در ایران و حتی شاید خاورمیانه می شد که توریست های زیادی را به خود جلب می کرد و ثروتی کلان به پیکر خشکیده صنایع دستی ایران تزریق می شد